۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

رود:چکامه ای از احمد شاملو River:AhmadShamlou


خویشتن را به بستر تقدیر سپردن

و با هر سنگ ریزه

رازی به نا رضایی گفتن

زمزمه ی رود چه شیرین است!

از تیزه های غرور خویشتن فرود آمدن

و از دل پاکی های سرفراز انزوا

به زیر افتادن

و با فریادی از وحشت هر سقوط.

غرش آبشاران چه شکوهمند است!

و همچنان در شیب شیار فروتر نشستن

و با هر خرسنگ

به جدالی برخاستن.

چه حماسه ای است رود!

چه حماسه ای است... رود.

مجموعه ی ققنوس در باران. احمد شاملو

هیچ نظری موجود نیست:

نوشتن

گفت:
-مي نويسي؟
از گذشته يا حال؟
گفتم :
-مي نويسم.
از هميشه
تا مرز محال.

دنبال کننده ها

برچسب‌ها


شاعرانه-((شمع))

طنین منجمد رویا
مخوانم
به بیداری
مخواه
برخیزم
باردیگر عاشق و سر فراز
بخندم بر مرگ
من
تا بوسه نور بر برگ های نجیب شمعدانی
گریسته ام .
دیگر
تمام شده ام .
عزیزم!